یه از اون روزی.. وای ثلام ( مامانی این دفه زودی یادم اومد) ثلام حالتون خوبتره؟
داشتم میگفتم.. یه از اون روزی من هوثله م ثر رفته بود این بچه هم خواب بود بعد گفتم بذار این حرفایی که برامون زدنو بخونم که به قول مامانی بشم ولبلاگ نویث . بعدشم.. اولش دیدم آردورونددا ( چقد اثمش ثخته .. شیش بار خوندم تا تونثتم بنویثم.. ولی تونثتم .. دیدین باهوشم ؟ ) داره خونه مونو نفث میکنه!!! داشتم به حرفش فکر میکردم که یهو دیدم دوتا دایی ها هی انگار عثبانی ان .. به قول خاله گیث و گیث کشی ( گیث همون آب نبات کشیه؟ ) شده بود آردورونددا میگفت بی جبنه! تازه دایی دیدل هم همش میگف شل و فلت میکونم!!! منم دلم قولومف قولومف میزد!!! من که بچه بدی نشده بودم حرف بد نزده بودم .. تازه ثلام هم کردم پث چرا دایی ها دعوا میکردن؟؟ ؟؟؟ بعدش داشتم گریه ای میشدم که دیدم خاله دعواشون کرده... چرا همه دعوا میکنن اینجا؟ مامانی ولبلاگ نویثی همش دعواث؟؟؟ آخیش.. خاله رویا که شیر اورد دیگه منم دعوا یادم رفت ... بعدش همینجوری خوندم دیدم یه جا باز دایی دیدل ما رو دهوا کرده بود . یه جا هم خاله ثورن میخواثت گازم بگیره بعدشم بخورتم .. مامانییییییییییییییییییی
بقیه حرفاشون هم خیلی ثخت بود . هی این خاله ثورن میخواثت به ثر دایی وهید ثابون بده . من نفهمیدم مگه تو ولبلاگ هم ثابون داره؟ بعد گفتم شاید ثابونش فرخ داره رفتم از خاله پرثیدم که جوابمو نداد .... هرچی فکر کردم نفهمیدم دیگه مخم تهتیلی شد
رفتم به مامانی گفتم برام یه غثه بگه . مامانی هم گفت بیا عزییییییزم ... بعد تا خواثت بغلم کنه زودی این بچه بیدار شد گفت مامانی منم غثثثثههههه ... مامانی مال خودمه!