سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مامانی و دوقلوهاش
Lilypie 3rd Birthday PicLilypie 3rd Birthday Ticker
چهارشنبه 88 اردیبهشت 2 ساعت 3:4 صبحپس جومونگ کو؟؟

به نام خدا

دیروز مریم تا از خواب بیدار شد اومد پیش من که داشتم تو آشپزخونه براشون صبحانهآماده می کردم با صدای خوابالو و کشدار ازم پرسید :

مامان ! جومونگ کو؟!

یه لحظه دست از کار کشیدم فکر کردم شاید اشتباه شنیدم . نشستم کنارش .پرسیدم : چی دخترم؟

این بار با اعتراض گفت : جومونگ کو؟ 

راستش نمی دونستم چی بگم .

 تو ایام عید هر جا که بودیم  همه سر ساعت شش و نیم میومدن پای تلوزیون و غرق نگاه کردن جومونگ می شدن این روزها هم هر کس خونه مون مهمون بوده یا ما خونه ی کسی بودیم از شانس روز پخش جومونگ بوده و همه هی می گفتن  هیسسسس جومونگ شروع شد... خب بچه حق داره دیگه! 

بعدشم خودش رفت سراغ تلوزیون و روشنش کرد و داد زذ : پس جومونگ کو؟

 

عصری هم دیدم دوتا شیرازه از وسایل باباشون کش رفتن و دارن باهم شمشیر بازی می کنن!

خلاصه که دیدم حسابی بچه هامون رزمی شدن  به باباشون گفتم براشون شمشیر پلاستیکی بگیره شاید خطرش کمتر باشه.

  

پ.ن 1 : یه سال شد که نتونستم بیام و بنویسم . امیدوارم دیگه این نتونستنا تکرار نشه . 

پ.ن2 : مریم خیلی سخت راضی می شه ازش عکس بگیریم و کلا اگه بفهمه دوربین  به طرف اونه فوری فرار می کنه بخاطر همین عکس درست حسابی نداره. اما  قربونش برم طاها فوری ژست می گیره و می ایسته جلوی دوربین

 

                 طاهاجونم فروردین 88

 

  

                 

  • کلمات کلیدی :
  • متن فوق توسط: مامان نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مریم نازنین و محمد طاهای گلم در تاریخ 8/اسفند/85پا به دنیای ما گذاشتن و زیباییهای اون رو بیشتر کردن
    مامانی و دوقلوهاش
    مدیر وبلاگ : مامان[21]
    نویسندگان وبلاگ :
    مریم
    مریم[20]
    طاها
    طاها[20]

    لوگوی من
    مامانی و دوقلوهاش
    آهنگ وبلاگ من
    اشتراک در خبرنامه