به نام خدا
سلام
فکر کنم اصلا لازم به توضیح نباشه. باور کنین حسابی وقتمو پر کردن این دو قلو ها.
با اینکه همه ی سعیمو می کنم باز نگرانم نکنه براشون کم بذارم
گاهی حتی خودم نمی رسم غذا بخورم
اما همه ی اینا در کنار یه خنده ی اونا هیچه
اولین باری که طاها خندید چند روز تو دلم قند آب می شد. مثل یه معجزه است .. .اقعا هم معجزه ست.
الان هر دوشون می خندن ،صدا در میارن ، مثلا می گن آگا ،آگو ،گیگ...
اینم عکسای جدیدشون
برامون دعا کنین
به نام خالق
سلام به همه. نخیر! انگاری این کوچولوهای منم عجولتر از من هستن . اونا هم صبر نداشتن یه کم دیگه تحمل کنن و به موقع به دنیا بیان. حالا ماییم و دوتا کوچولو . همه ی کار ها و برنامه ها مون باید با اونا تنظیم بشه . کی بخوابیم ، کی بیدار شیم ، کی غذا بخوریم ،کی بریم بیرون ، کی مهمون بیاد ، کی مهمونی بریم (!!!) ..همه ی اینا در صورتی امکان پذیره که مریم و طاها اجازه بفرمایند .حالا خوبه خودشون با هم هماهنگن .
خیلی وقته که چیزی ننوشتم . برم یه کلاس پیش دو قلوها بگذرونم تا نوشتن یادم بیاد .
از همه ی خاله ها و عمه ها و داییها و عموها و پدربزرگا و مادر بزرگای دوقلوهامون ممنونم که همش به خونه شون سر زدن .. حالا اگه هنوزم توی این پستها تون باقی هستین یه سری هم اینجا بزنین هر کدومتون یه دقیقه هم نگهشون دارید شاید بتونم یه چرت بخوابم و چرت و پرت نگم! برا خودتون می گم ..
بگذریم . از همه ی بی خوابیها و خستگیها بگذریم . مادر بودن خیلی شیرینه . می ارزه به همه ی سختی های دنیا .
اینم آخرین عکس دوقلوها که خوابن و اجازه دادن بیام اینجا اینا رو بنویسم :
پ. ن. سلام. خوبید؟ اولش که عکسا واسم باز نشد فکر کردم مشکل از اینطرفه.. ولی بعد متوجه شدم انگار عکسا برا خیلی هاتون باز نشده.. یه تماس با "مامانی" و ... بعله! اشکال از فرستنده بود! اینه که امروز خودم در یک حرکت انسان دوستانه عکسا رو براتون آپلود کردم.. دوتا عکس جدید هم گذاشتم که قبلا اینجا نبود برید حالشو ببرید!!
خاله بی نشان از تو دوش حنون!